Overblog
Edit post Follow this blog Administration + Create my blog
February 13 2010 6 13 /02 /February /2010 18:30

دیشب حدود ساعت 10 بود که از خانه ی دانشجو به خانه برمی گشتم. هوا سرد شده بود و من هم شالم را دور صورتم پیچیده بودم. وقتی به ایستگاه تراموا رسیدم روی تابلو زمان انتظار 11 دقیقه را نشان می داد، برای همین تصمیم گرفتم که تا ایستگاه بعدی را پیاده روی کنم. در مسیر ریل ها راه می رفتم که در تاریکی شب گوشه ای از زمین خاکی بازی با چراغ های روشن را دیدم. وقتی وارد کوچه شدم دیدم چند زمین تنیس آنجاست و در یکی از زمین ها دو مرد جوان مشغول بازی هستند. روی نیمکتی که روبروی زمین بود نشستم و بازی شان را تماشا کردم. در طی بازی هر دویشان دائم با خشم برای خودشان تکرار می کردند که"امشب نمی دانم چرا انقدر بازی ام بد شده" بعد از چند دقیقه صدای سوت تراموا از خیابان پشت سرم آمد، اما در کمتر از ده دقیقه هم بازی آنها تمام شد. من هم بعد از گشت کوتاهی که در باشگاه زدم دوباره مسیر ریل تراموا را پیش گرفتم. ایستگاه بعدی هم پر از دانشجو بود و زمان زیاد انتظار تا تراموای بعد. دوباره راهم را ادامه دادم. در یکی از پیاده روها بود که انعکاس صدای پایم را از ساختمان خالی آن ور خیابان می شنیدم، و چند بار آن مسیر را تکرار کردم. قبل از ایستگاه بوتونه، سر و صدای زیادی از دور می آمد. پسران دانشجویی که آنجا بودند با هم شوخی و مبارزه ی تفریحی می کردند. هنوز وقت انتظار به قدری بود که پیاده به ایستگاه بعدی برسم. دو پسر دوچرخه سوار که از جلو می آمدند و صورتشان را مثل من با شال بسته بودند، وقتی از کنارم رد شدند پرسیدند: خوبه، خیلی سردت نیست؟ وقتی که به ایستگاه بعدی نزدیک می شدم، نور تراموا هم از دور به پشت سرم نزدیک می شد، و سپس سوار شدم.ـ


تراموا پر از پسرهای دانشجو بود که آنها را دسته دسته از ایستگاه هایی که من پیاده از جلویشان گذشتم، سوار کرده بود. سر و صدا و تحرک در آن زیاد شده بود. یکی از آنها کارت تمام شده اش را دوباره وارد دستگاه کرد و صدای بوق ممتدی از آن بلند شد، سپس سریع نگاهی به من انداخت، مثل بچه ی کوچکی که شیرین کاری می کند و عکس العمل بزرگتر هایش را می سنجد. وقتی در ایستگاه کمدی پیاده شدم، سر و صدا هم با من پیاده شد. در خیابان راه می رفتم که یکی از پسران سرخوش از دوستانش جدا شد و گفت: دوباره همدیگر را ملاقات کردیم! تو از ایستگاه بوتونه تا اینجا پیاده آمدی؟

Share this post
Repost0

comments

E
<br /> salam<br /> bare avalam nist<br /> <br /> lahne neveshtehat ro kheili doost daram<br /> joori minevisi ke ba cheshme baste mishe tasavor kard chi gozashte<br /> az tarafe dige vas vase mikoni ke biaio bebini vaghean hamintore ke neveshti<br /> mamnoon<br /> <br /> <br />
Reply
س
<br /> <br /> Salam,<br /> Az nazaret mamnoonam, omidvaram ke in bardasht ro dar matalebe ba'di ham dashte bashi !<br /> <br /> <br /> <br />