اولین شب بازگشایی ایورنال
امروز آخرین روز قبل از عید کریسمس است، تعطیلات زمستانی چند روز است که شروع شده اند. زمستان مونت پلیه خشک، کوتاه و بدون برف است. تنها درخت هایی هم که هنوز سبز مانده اند نخل های بلند هستند، طبیعت شهر با جشنی که سر و کارش با کاج های پوشیده از برف است زیاد جور در نمی آید. با اینحال چند روز پیش در بازار نوئل "ایورنال" پیست اسکی مصنوعی درست کرده بودند. در تمام این روزها هم پیست پاتیناژ برقرار بود، اکثرا بچه های کوچک برای بازی می آیند اما چند نوجوان یا مربی پاتیناژ، یا گاهی هم پدربزرگ یکی از بچه ها ممکن است بینشان دیده شود.ـ
بازار نوئل هم از کلبه های کوچک چسبیده به هم در دو ردیف تشکیل شده که هر جنسی می تواند در آنها پیدا شود، اما هر کلبه تنها یک جنس خاص می فروشد. یکی از کلبه ها شراب داغ می فروشد، یکی دیگر کلاه بابانوئل. در یکی انواع و اقسام ماسک ها دیده می شود، که مرا یاد سنت مغازه های ونیز می اندازد.ـ
در کلبه ای کباب، در دیگری غذاها و شیرینی ژاپنی سرو می کنند. در یکی از کلبه ها مرد فروشنده لوله های شیشه ای را روی آتش گرفته و آنها را به شکلهای زیبایی مثل پرنده یا آویز گردنبند فرم می دهد. به همین ترتیب ردیف های بیشماری از کلبه های دیگر هستند که عروسک های کوچک، لوازم یادگاری، صدف شب عید، لباس، جواهر و بدلیجات و چیزهای دیگر می فروشند. دکوراسیون بعضی از آنها بسیار زیباست. در تمام طول مسیر هم صدای موسیقی های آرام و سرودگونه ی کریسمس شنیده می شود. بعضی از مردم، به هر سنی، کلاه بابانوئل سرشان کرده اند. اما بزرگترین نشانه ی نزدیک شدن عید این است که تقریبا همه جا بچه های کوچک هستند که در کنار مادر یا پدرشان دیده می شوند، انگار کریسمس بیشتر جشنی است برای بچه ها. این روزها موقع راه رفتن باید دائما مراقب زیر پای خود بود، در تراموا هم مردمی که همیشه به دیدنشان عادت داشتم دیگر سرپا می ایستند و جایشان را مادرها و بچه ها پر کرده اند.ـ
در سوپرمارکت صحبت های پسر کوچکی را با مادرش می شنوم: ـ مامان این بستنیه؟
ـ نه بستنی نیست. این آناناسه.ـ
ـ چقدر خوشگله!...ـ